كلاه قرچی Qorci نوعي كلاه بود كه از پست و
پشم درست ميكردند و نشانه تشخص بود و در زمان قديم در اصفهان معاريف و
اعيان به سر ميگذاشتند. چون گويند فلان كس كلاه قرچي ديده يعني چشم و گوش
او باز شده است.
در آبادي زفره فقط يك نفر كه كدخداي محل
بود و اهالي از او حساب ميبردند از اين كلاه سرش ميگذاشت. روزي اين كدخدا
سوار الاغي بوده و از اصفهان به ده برميگشته بين راه ميبيند يك نفر از
اهالي عامي و ساده آبادي كه تا آن وقت به شهر نرفته بود يك بار هيزم روي
خرش گذاشته، دارد ميرود اصفهان كه آن را بفروشد. كدخدا ميپرسد: «به كجا
ميروي؟» مرد ميگويد: «به شهر ميروم كه اين بار هيزم را بفروشم» كدخدا
ميگويد: «در آبادي خودمان اين بار چقدر از تو ميخرند و در اصفهان به چند
ميفروشي؟» مرد روستايي جواب ميدهد: «در آبادي اين بار را دو ريال ميخرند
ولي در اصفهان شش ريال ميفروشم».
كدخدا فوري از جيبش هفت ريال در ميآورد و
به او ميدهد و ميگويد: «برگرد به آبادي و بارت را بياور خانه ما خالي
كن». مرد دهاتي از اينكه يك ريال هم از شهر گرانتر فروخته خوشحال ميشود و
بارش را به آبادي ميآورد و به خانه كدخدا ميبرد.
يكي از دوستان كدخدا كه شاهد ماجرا بوده
از او ميپرسد: «بار هيزم در آبادي دو ريال است تو آن را به هفت ريال خريدي
يعني يك ريال هم گرانتر از شهر، چه رمزي در اين كار بود؟» كدخدا جواب
ميدهد: «اين مرد دهاتي تا به حال به شهر نرفته بود و مردم اصفهان را كه
«كلاه قرچي» سرشان ميگذارند نديده بود اگر به شهر ميرفت و ميديد كه هزار
نفر كلاه قرچي به سر دارند ميفهميد كه اين فقط من نيستم كه كلاه قرچي
دارم بلكه هزار نفر ديگر هم مثل من هستند آن وقت چشم و گوشش باز ميشد و
ديگر از من حساب نميبرد».