![](http://webnab.ir/pix/loverpic/12loverpic-s38-boo3e-ir.jpg)
درد واقعی از اونجایی شروع میشه که نیمه پیدا شدتو گم کنی !
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
1 | 98 | vahidabasi |
![]() |
0 | 273 | donyayeazoleh |
![]() |
1 | 556 | nafs19 |
![]() |
1 | 486 | nafs19 |
![]() |
0 | 337 | admin |
![]() |
0 | 565 | forum-admin |
![]() |
0 | 427 | forum-admin |
![]() |
0 | 366 | forum-admin |
![]() |
0 | 585 | forum-admin |
![]() |
0 | 422 | forum-admin |
این که چقدر از آن روز ها گذشته …
یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شده ایم…
یا اینکه هر کداممان کجای دنیا افتاده ایم…
اصلا مهم نیست …
باز باران که ببارد ،
هروقت که میخواهد باشد ،
دلم هوایت را میکند …
یک ساعت که آفتاب بتابد…
خاطــره آن همه شبهای بــــارانی از یاد میرود….
این است حکایت آدم هــا….
فراموشـــــی….
قامتم خم شده…
دلــ ــــم گرفته …
حس عجیب تنهایی پاهایم را میلرزاند…
خودت میدانی …
من به این نبودنت عادت ندارم.
می بینی خدا…..؟؟؟
داشتیم بازی میکردیم….
اون رفت چشم گذاشت …
من رفتم قایم شدم…
ولی اون به جای من یکی دیگه را پیدا کرد و …..
من برای همیشه گم شدم…..
دلــ ـــــم کــه میگیرد…
به خودم وعــ ــــده های روز خوب را میدهـــ ــم
از همــ ــان وعده های خوبــی که:
سالهــ ــــاست به امیــ ـــد رسیدنشان
تقویــ ــم را خط خطی میکنم…
نـــــذرکــــردم سفـــره ای پهـــن کنــم…
از حـــرف های ناگفتــه دلـــم…
اگــر بـــرگــردی….
دلــ ــــم گرفته …
حس عجیب تنهایی پاهایم را میلرزاند
خودت میدانی …
من به این نبودنت عادت ندارم
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد…
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها…
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان..
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم……
دستهایت را که بازکنی…
به هیچ جا بند نیستم…
سقوط میکنم….
به ” تـــــــــــــو ” کـــــه میرســـــم …!
مکـــث میکنـــــم …!
انگـــــار در ” زیباییـــ ــت ” چیـــــزی را ,
جـــــا گذاشتـــــه ام !
مثلــــــــــا”…
در صـــ ــدایت … آرامـــــ ـــش
در چشـ ــــم هایـــــت … زندگـــــ ـــی
دیدی که سخت نیست تنها بدون من…؟
و صبح می شوند،شبها بدون من …
این نبض زندگی بی وقفه می زند …
فرقی نمی کند با من یا بدون من …
دیروز اگرچه سخت،امروز هم گذشت …
طوری نمی شود فردا بدون من …
گاهی گرفته ام…..!
این جا بدون تو…..!
تو چی؟ چگونه ای؟
آنجا بدون من…؟
بعضــــــی ها گـــریه نمی کنند !
اما …
از چشـــــم هایشان معلوم است ؛
که اشکــــی به بزرگی یک سکــــوت ،
گــــوشه ی چشمشان به کمیــــــن نشسته…
نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید…
دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که
راهشان را گم می کنند!!
نـــــــه میتوانی خبری دهی …
و نــــــــه خبری بگیری !
خوبم …
باور کنید …؛
اشک ها را ریخته ام …
غصه ها را خورده ام …؛
نبودن ها را شمرده ام …؛
این روزها که می گذرد …
خالی ام …؛
خالی ام از خشم، دلتنگی، نفرت …؛
و حتی از عشق …!
خالی ام از احساس …
تعداد صفحات : 35